فرشتهی دادگستریها! چه سخت افتادهای به زحمت!
که هر دو بشقابِ این ترازو، شکست از شدّتِ عدالت
فرشته! در خوابگاهِ دیوان، چه کار کردند جز ؟
فرشته! خم شو بگو پریها چه بار دارند غیر حسرت؟
دعا دعا گریههای خود را گذاشتم پیش چشم خورشید
منم که با قطرههای باران دخیل بستم به آسمانت
فرشته گفت: «آسمان ندارم، به تو چه مربوط کار و بارم!
اگر غزالی، تغزّلت کو؟ چه کار داری به کار دولت!»
تغزّلم را سکوت خورده، به حرمتِ عاشقانِ مرده -
تمام آوازهای خود را چپاندهام در گلوی خلوت
اگرچه هم دائمالوضویم نمانده جز کینه روبهرویم
همینکه شب تا سحر بگویم: به بالهای فرشته لعنت
مریم جعفری آذرمانی
۲ تیر ۹۰
کتاب تریبون، نشر فصل پنجم
پینوشت: کلمهی آخر شعر یعنی لعنت مجوز انتشار نگرفت و در کتاب به صورت نقطهچین آمد.
درباره این سایت